مدیران بازاریابی با تحولات اصلی به سه دلیل مقابله میکنند؛ در اول بیشتر آنها تحول را ساخت دوباره فناوری یا تغییر در شکل بازاریابی میبینند، نه فکر کردن در مورد اینکه چگونه تغییر شرایط ، ارزشهای جدید به وجود میآورد. دوم بیشتر آنها پروژههای تغییر را رسیدن از وضعیت کنونی به وضعیت دیگر میدانند. برای مثال از بازاریابی برند به بازاریابی عملکرد یا به زبان ساده، جابهجایی از راههای قدیمی به جدید. همین طرز فکر بازدارنده سینرژی میان رویکردهای سنتی و مدرن بازاریابی، برهم ریختگی تیمها و نداشتن تمرکز سازمان روی مشتریان میشود و سوم اینکه رهبرها معمولا بدون اینکه چارچوب عملیاتی کاملی داشته باشند، وظایف بروزرسانی را بین تیمهای بخشهای مختلف تقسیم میکنند. مسئلهای که باعث میشود گروههای مختلف در جستجوی طرحهایی که باعث تحول سازمان میشوند ناهماهنگ باشند
اگر تلاشهایی که برای ارزش افرینی در سازمان میکنند به نتیجه نرسد و قدرت واحد بازاریابی برای هدایت و رشد سازمان نیز کاهش پیدا کند و
بخش بازاریابی شما هدفی شفاف و کارامد نداشته باشد و از استراتژی مناسبی برای مشخص کردن عواملی که مسیر رسیدن به این هدف را برایش هموار سازد استفاده نکند ، احتمال کمتری وجود دارد که فناوریها و اتفاقات جدید منجر به پیشرفتهای چشمگیر در عملکرد شما شود. چارچوب ما این هدف و استراتژی را در اختیار شما قرار میدهد . طبق این چارچوب، شش نوع ارزش در دو دسته قرار میگیرند: ارزش برای مشتریان و ارزش برای کمپانی. آگاهی و شناخت از این دستهبندیها، اولین گام برای تبیین ارزش بازاریابی و نقطۀ شروع همسوسازی فعالیتهای بازاریابی با استراتژی رشد کمپانی است.